زندان و زندگی
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

زندان و زندگی

 در زندان هم زندگی جریان دارد؛زندگی با شادی ها و اندوه هایش،با خنده ها و گریه هایش، با تازگی ها و کهنه هایش- گرچه شادی ها و خنده ها و تازگی هایش،با آنچه در بیرون است فرق دارد. زندگی در زندان هم جریان دارد : دوستی و دشمنی،کار و بی کاری ،نواندیشی و کهنه اندیشی. و اینها همه نشان می دهند که در دنیای زندانی ها هم زندگی هست : شطرنج،کتاب،ورزش باستانی، زیبایی اندام،ورزش صبحگاهی و خیلی چیزهای دیگر مثلا سیگارکشیدن. اندوه و دوری و دلهره و ناامیدی هم هست. گاهی از کنار کسی که دارد تلفن می زند می گذری و می بینی اشک در چشمانش حلقه زده و دارد گریه می کند، دستی می کشی بر شانه هایش و رد می شوی- یک بار در همین حال بر شانه های من هم دست کشیدند. خب زندان است دیگر و سختی ها،محدودیت ها،کم و کاستی های و دنیای خودش را دارد. می بینی که طرف در کار و کاسبی اش،چند میلیون تومان کم آورده و هم اکنون سه چهار سال است که در زندان است؛تازه،دختر بچه ای بیمار هم دارد و پیاپی از بیرون،خبر سلامتی و یا بیماری اش را می گیرد. یا آن یکی که در جریان پرونده ای مالی،حبس ابد خورده و هم اکنون سال هاست که در زندان است و کمابیش کار همیشگی اش به ناگزیر شده شطرنج. پای صحبت شان که می نشینی هر کدام دنیایی از اندوه و نگرانی اند. برخی امید به آزادی و عفو و گشایشی دارند و برخی هم ناامید ناامیدند و گویا به چیزی که نمی اندیشند آزادی است. برخی ها در زندان،فراموش شدگانند،نه به کسی تلفنی می زنند و نه کسی به ملاقات شان می آید. مدت زندان که زیاد می شود آهسته- آهسته زندانی از یادها می رود،یا زندانی بودنش عادی می شود. مدت زندان که زیاد می شود رفته- رفته دیگران فکر می کنند که طرف از همان آغاز در زندان به دنیا آمده و زندگی اش با زندان پیوندی ناگسستنی دارد! 

هر زندانی، یک داستان است،یک سرگذشت است. برخی شان چیزهای زیادی می دانند،دنیا دیده اند،سرد و گرم روزگار چشیده اند،کتاب خوان،اهل اندیشه و اهل هنرند،اخلاق شناس و اخلاق مدارند،و در کل بسیار دوست داشتنی اند. برخی پیر و برخی جوان اند. برخی بسیار امیدوار و با انرژی و باانگیزه اند. بستگی به خودت دارد که چگونه با زندان برخورد کنی. البته اگر شانس بیاوری و پیش چند تا از همین دوست داشتنی ها و اهل اندیشه بیفتی می توانی در هر روز زندان چیزهای زیادی یاد بگیری. نمی گویم که زندان از بیرون بهتر می شود اما می توانی از وقت تلفی ها و دل تنگی ها و اعصاب خردی های زندان بگریزی و چیزهای زیادی یاد بگیری. پول- چونان همیشه و همه جا- در زندان هم نقش مهمی بازی می کند. آنکه پول دارد نه چندان در اندیشه دخل و خرج خودش است و نه آنچنان دل نگران بی پول ماندن خانواده اش. وضع خورد و خوراکش هم بد نیست. بدبخت بیچاره ها البته داستان دیگری دارند. بی پولی بر دل نگرانی دوری از خانواده افزون می شود و وضع اندوه باری پدید می آورد. من ِ آموزگار بارها با خود می اندیشیدم که ای کاش می شد هر ماه از هر یک میلیون همکارم،تنها هزار تومان کمک می گرفتم و با آن یک میلیارد تومان،ما فرهنگیان،ماهانه ده ها زندانی را آزاد می کردیم.

نویسنده:مهدی بهلولی 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 6 آذر 1394برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب